۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

حق وتو؛ نابرابری ناگزیر؟!



وتو یک اصطلاح لاتین به معنای «منع می‏کنم» است و نخست در مجالس دوره‏ای امپراتوری روم به کار می‏رفته است. اما امروزه حق وتو Veto حقی است که اعضای دایمی شورای امنیت یعنی آمریکا، انگلیس، چین، روسیه و فرانسه به صورت انحصاری از آن برخوردار اند و می‏توانند از آن برای الغای تصامیم شورای امنیت به صورت یک‏جانبه استفاده کنند.
این حق بیانگر قدرت نامحدودی است که دارندگان آن برای جلوگیری از تصمیم‏های شورای امنیت دارا می‏باشند و صرفاً به صورت سلبی برای جلوگیری از تصامیم و تغییرات مورد نظر استفاده می‏شود و نه به صورت ایجابی؛ یعنی بنا بر میکانیسم تصمیم‏گیری شورای امنیت، دارندگان حق وتو صرفاً می‏توانند از تصویب خواست‏های دیگران به صورت یکجانبه جلوگیری کنند، اما نمی‏توانند با استفاده از این حق، تصمیم شان را به صورت یک جانبه به تصویب برسانند. موضوع حق وتو زمانی به میان می‏آید که شرط تصمیم گیری «توافق آرا» باشد. البته باید تذکر داد که رای ممتنع یا غیبت در زمان تصمیم گیری به معنای «وتو» شمرده نمی‏شود.
اصطلاح حق وتو در منشور سازمان ملل به صورت مشخص ذکر نشده است. اما این حق از ساختار تصمیم‏گیری شورای امنیت که در منشور تصریح شده استنباط می‏شود. بنابر تصریح منشور، تصامیم شورای امنیت با تأیید 9 عضو از 15 عضو این شورا گرفته می‏شود که پنج عضو دایمی شورای امنیت نیز باید شامل این 9 عضو باشند.[1] یعنی میان اعضای دایمی شورای امنیت باید «اتفاق آرا» برقرار باشد و هیچ عضو دایمی این شورا با تصمیم مورد نظر مخالفت نکند.
اما چه توجیهی برای این حق انحصاری وجود دارد؟ برای پاسخ به این سوال باید شرایط تاریخی-سیاسی، اقتصادی و حقوقی قضیه را همزمان مورد بحث قرار دهیم.
می‏دانیم که سازمان ملل متحد در شرایط آشفته و بی‏ثبات پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمد(1945) و در واقع فشار و وحشت جنگ، ضرورت سازمان ملل را برای حفظ صلح و برقراری روابط مسالمت آمیز میان کشورهای جهان اثبات کرد. برای درک روشن‏تر قضیه این نکته را نیز نباید فراموش کنیم که جنگ جهانی دوم در حقیقت ادامه‏ی نابسامانی‏ها و بحران‏هایی بود که از جنگ جهانی اول و سپس شرایط ناعادلانه‏ی کنفرانس صلح پاریس در 1919 به وجود آمد و باعث تسلط نظام فاشیستی نازی به رهبری هیتلر در آلمان و فاشیسم موسولینی در ایتالیا شد و به خاطر انتقام جنگ اول و شرایط ناعادلانه‏ی صلح پاریس اروپا و سپس بخش اعظم جهان را به جنگ جهانی دوم کشاند. قبل از سازمان ملل، در فاصله‏ی دو جنگ جهانی، مسئولیت حفظ صلح و جلوگیری از جنگ به دوش «جامعه‏ی ملل» بود، اما وضعیت بحرانی میان دو جنگ باعث شد که جامعه‏ی ملل نتواند از بروز جنگ دوم جلوگیری کند و سرانجام شکست خورد و با شعله‏ور شدن جنگ جهانی دوم کاملاً از بین رفت.
بنابراین از لحاظ شرایط تاریخی-سیاسی، سازمان ملل متحد در بستری بسیار شکننده و بی‏ثبات متولد شد و در آن شرایط قبل از هرچیز حفظ صلح و برقراری روابط مسالمت آمیز و جلوگیری از جنگ اهمیت و اولویت داشت. با این توجیه کشورهای قدرت‏مند و پیروز جنگ جهانی دوم از این حق ویژه برخوردار شدند تا بتوانند سازمان ملل متحد را در مقابل بی‏ثباتی و شکنندگیِ شرایط پس از جنگ محافظت کنند و به حفظ و برقراری صلح کمک نمایند. این توجیه البته در خود یک حسن نیت اخلاقی را نیز داشت که کشورهای دارنده‏ی این حق ویژه باید آن را در ذهن مردم جهان حفظ می‏کردند و آن اینکه آن‏ها از این حق در جهت منافع و سیاست‏های رقابت جویانه و برتری طلبانه‏ی شخصی شان سوء استفاده نکنند و صرفاً برای مصالح عمومیِ جهان و حفظ صلح و امنیت جهانی از آن بهره ببرند.
اما شرایط پس از جنگ جهانی دوم به سرعت تغییر کرد و جهان در رقابت سنگین دو ابر قدرت جهان یعنی اتحاد جهاهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا در محور دو بلوک کمونیستی و کاپیتالیستی[2] گرفتار شد و به بحران جنگ سرد فرو رفت. حق وتو نیز در شرایط جنگ سرد به عنوان مهم‏ترین و قوی‏ترین ابزار ممانعت از تصامیم رقیب در درون شورای امنیت توسط این دو ابر قدرت، مخصوصاً توسط شوروی مورد استفاده قرار گرفت و بدین سان حق وتو به زودی به وسیله‏ی کنترول حریف و سپس به یک ابزار سلطه در نظام جهانی برای این دوابر قدرت تبدیل شد. چنانچه از مجموع 261 بار استفاده از این حق توسط اعضای شورای امنیت تا سال 2007، 205 مورد آن تنها توسط اتحاد جماهیر شوری/ روسیه و ایالات متحده‏ی آمریکا استفاده شده است.[3] این مسأله باعث شد که آن حسن نیت اولیه برای حق وتو به سرعت از بین برود و به شدت مورد سوال واقع شود.
وجه دیگر مسأله حمایت‏ها و پشتوانه‏های اقتصادی سازمان ملل متحد است. قسمت عمده‏ای از بودجه‏ی سازمان ملل متحد توسط اعضای دایمی شورای امنیت، که از جمع کشورهای ثروتمند جهان نیز هستند، تأمین شده است. هرچند در سال‏های آغازین ایجاد سازمان ملل اعضای دایمی شورای امنیت این سهم عمده را داشتند، اما فعلاً علاوه بر اعضای دایمی شورای امنیت اکثر کشورهای ثروتمند جهان، همچون جاپان، آلمان، ایتالیا، کانادا، اسپانیا، برزیل، ناوری، سویس و هالند نیز از نقش بسیار برجسته‏ای در تأمین بودجه‏ی سازمان ملل و یا سازمان‏های وابسته به آن برخوردار اند. بنابراین آن امتیاز ویژه‏ی اعضای دایمی شورای امنیت از این جهت نیز مورد پرسش قرار گرفته است.
از لحاظ حقوقی و با معیارهای عدالت و برابری ملت‏ها از همان ابتدا نیز حق وتو با سوال مواجه بود. هرچند در منشور سازمان ملل متحد موقف حقوقی اعضا در سازمان ملل متحد برابر تعریف می‏شود، اما، همانگونه که تذکر داده شد، حق وتو در آغاز بنیادگزاری این سازمان بیش‏تر براساس مصالح و شرایط تاریخی-سیاسی آن زمان قبول شده بود ویک ضرورت برای محافظت از صلح پنداشته می‏شد.
با توجه به نکاتی که در بالا آمد در واقع ساختار سازمان ملل متحد هنوز هم بر اساس توازن قدرت و شرایط تاریخی-سیاسی پس از جنگ جهانی دوم باقی مانده است و نمی‏تواند پاسخگوی شرایط و اقتضائات سیاسی، اقتصادی و ژئوپولیتیکی امروز جهان باشد. از این رو انتقادات و تقاضای اصلاح در این سازمان در سال‏های اخیر بسیار زیاد شده است. هرچند این انتقادها و تقاضای اصلاح یک دست و روشن نیستند و هر کشوری نظر به موقف و دیدگاه خود ان را مطرح می‏کند، اما روی‏هم‏رفته انتقاد بر ساختار شورای امنیت و حق وتو یکی از موارد عمده‏ی انتقادهای مطرح می‏باشد. بعضی از کشورها خواهان آن اند که باید اعضای شورای امنیت افزایش یابد و کشورهایی از آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین بر آن افزوده شوند. مخصوصاً کشورهایی همچون جاپان، هند، آلمان، برزیل و آفریقای جنوبی تقاضامند عضویت دایمی شورای امینت می‏باشند. اما روشن نیست که اگر کشورهایی جدیداً عضویت شورای امنیت را حاصل کنند، از حق وتو نیز برخوردار خواهند بود یا نه؟
گاهی همچنین از لغو کامل حق وتو سخن گفته می‏شود. هرچند این سخن بیشتر اتکاء بر تساوی حقوقی و اصل عدالت و برابری کشورها در نظام بین‏المللی دارد، اما هنوز هم این سوال باقی است که آیا شرایط جهان همچنان ضرورت مصلحتیِ وجود حق وتو را اثبات نمی‏کند؟ به نظر می‏رسد که جهان ما همچنان با خطرات و بحران‏های عمده‏ای همچون تروریسم بین المللی، بنیادگرایی و اکستریمیسم، بحران جنگ افزارهای اتمی و خشونت مواجه است که می‏تواند امنیت و ثبات جهان را بسیار به خطر مواجه سازد. از این رو ما شاید همچنان نیازمند مراقبت ویژه‏ از صلح و ثبات جهان هستیم. شاید هنوز فاصله‏ی زیادی از تکوین یک نظام جهانی عادلانه و برابر داریم. پیدایش این نظام عادلانه در سطح جهان نیازمند رشد مدنی جوامع بشری و ترویج فرهنگ مدارا و تحمل و مهار خشونت در اشکال گوناگون آن است که برای وجدان مدنی بشر همچنان در حد یک آرزو باقی مانده است. تا آن زمان سازمان ملل خود نیازمند حمایت و پشتیبانی ویژه و استثنایی کشورهای قدرت‏مند جهان خواهد بود. می‏توان تعداد این کشورها را نظر به شرایط و توانایی‏های شان افزایش داد، ولی شاید واقع‏بینانه نباشد که از لغو کامل حق وتو سخن بگوییم.


[1]. ماده‏ی 27 منشور سازمان ملل متحد
[2]. اصطلاح کاپیتالیسم به تنهایی نمی‏تواند معرف بلوک غرب باشد و می‏توان از اصطلاحات دیگر از قبیل کشورهای لیبرال و دموکراسی‏های غربی نیز برای آن استفاده کرد. اما به دلیل آنکه وجه اقتصاد سرمایه داری در دموکراسی‏های غربی برجستگی ویژه دارد و کشورهای کمونیستی نیز این وجه را بیشتر مورد حمله قرار می‏دادند، اینجا برای تأکید بر رقابت دو بلوک از اصطلاح «کاپیتالیستی» استفاده شد.