۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

دو افغانستان: افغانستان فریده و افغانستان ملاعمر

اشاره: این نوشته قبلاً در شماره چهاردهم هفته نامه «قدرت» به چاپ رسیده بود.

نوشته از: شمس سوشیانت

ما مي‌دانيم که همزمان در يک جهان، جهان‌هاي بي‌شماري وجود دارد. حتا در هستيِ فردي يک شخص، جهان‌هاي فروان و متنوعي وجود دارد. همين گونه، دوگانگي جهاني و يا جهان دوگانه و يا جندگانه بخش مهم از هستي آدم‌ها را مي‌سازد؛ اما ممکن است بسياري وقت‌ها اين دو جهان و يا جهان‌هاي دوگانه در تضاد باهم واقع شوند. در چنين وضعيت است که مساله‏ي انتخاب، مسووليت، تصميم، تفکر و عمل به ميان مي‌آيد. دوگانگي در زندگي بشر زياد است؛ مثل جنگ و صلح، خير و شر، نيک و بد، خوب و زشت از جمله مثال‌ها و مصداق‌هاي جهان‌هاي دوگانه‏ي انسان‌‌ها هستند. اما انسان‌هاي عاقل، جهان انساني‌تر و اخلاقي‌تر را انتخاب کرده براي بِه‌سازي جهان کار و تلاش مي‌کنند. ممکن است جهان يک جهانِ انساني‌تر به سود و منفعت آدم‌ها نيز باشد. و اما کساني هم هستند که از يک جهان پست و وحشت‏بار حمايت کرده و متناسب با آن همان طور فکر مي‌کنند.

به هرحال، در افغانستان نيز، ما با چهره‌هاي بي‌شماري از اين کشور مواجه هستيم. يعني، چندين افغانستان وجود دارد: افغانستان صلصال و شمامه که دلالت بر تاريخ بلند مدنيت در اين کشور دارد؛ افغانستان مولانا که همدلي را از هم زباني برتر مي‏دانست؛ افغانستان عبدالرحمان خان که دلالت بر کله منار و قتل‏عام دارد؛ افغانستان امان‏الله خان که دلالت بر ترقي، مدنيت، قانونيت و آزاي دارد؛ افغانستان عايشه که گوش و بيني‌اش بريده شد و دلالت بر وحشت دارد؛ افغانستان رابعه‌ که دلالت بر خواست و جسارت زنانه در برابر تاريخ و فرهنگ مذکر دارد؛ افغانستان شيرين که دلالت بر «نه» گفتن زنان اين سرزمين در برابر تجاوز و کنيزي دارد؛ ... و سرانجام افغانستان فريده و ملاعمر. اما چرا من مي‌خواهم از افغانستان فريده و ملاعمر صحبت کنم؟

افغانستان فريده و ملاعمر نيز دلالت بر دونوع افغانستان در شرايط حاضر دارد؛ افغانستان فريده براي زندگي است و افغانستان ملاعمر براي مرگ؛ که در واقع حکايت از يک شکاف فرهنگي و گفتماني دارد که براي افغانستان تهديد کنده است. روز چهار شنبه عده‌اي در شرق کابل در «مکتب طوطيا» گازهاي زهري پخش کردند تا دختران دانش‏آموز را مسموم کرده و به جرم مکتب رفتن نيست و نابود کنند. اما معلوم نيست که اين «عده‌« چه کساني بوده اند؟ اما مطمئناً که غير طالبان کسي ديگر نبوده اند؛ همان‌هايي که رييس جمهور کشور آن‌ها را «برادران آزرده خاطر» نام نهاده است. در اين حادثه، بيش از 50 دانش آموز مسموم شدند. خبر نگار بي‌بي‌سي با اين دانش‌آموزان و والدين آن‌ها مصاحبه کرده اظهارات آن‌ها را به سراسر جهان مخابره کرد. اما حرف‌ها و اظهار نظرهاي فريده –يکي از دانش‌آموزان مسموم شده– واقعا چشم‌هاي آدم را اشک ريزان مي‌کرد. فريده با وجودي که به شدت مسموم شده و خطر مرگ را تجربه کرده بود، با خبرنگار بي‌بي‌سي گفت: «هيچ کس نمي‌تواند مانع آموزش من شود. حتا اگر به قيمت جانم هم تمام شود بازهم دست از مکتب رفتن بر نمي‌دارم. مي‌خواهم در آينده داکتر و يا روزنامه‌نگار شوم».

بله، فريده همه‏ي اين حرف‌ها را در افغانستان مي‌گويد، او مي‌داند که در افغانستان زندگي مي‌کند، او مي‌داند که شرايط چگونه است. اما مي‌خواهد از يک افغانستان ديگر نمايندگي کند. همه‌ي ما با شرايط کنوني افغانستان آشنا هستيم؛ در افغانستان هم جريان‌هاي فکري و نظامي زن‌ستيزانه وجود دارد و هم فرهنگ مردسالار فضا را براي زنان و دختران خفقان‏آور کرده است. در جغرافياي افغانستان، مردان زيادي گوش وبيني زنان شان را بريده اند و دست و پاي‌شان را شکسته اند؛ تجاوز جنسي بر زنان و دختران به کرات اتفاق افتاده است که هيچ گونه محاکمه و پي‏گرد قانوني را به دنبال نداشته است؛ زنان و دختران در اين کشور امنيت فزيکي، رواني، اجتماعي و اقتصادي ندارند. تمامي آرزوهاي زنان و دختران اين مملکت در گِرو جهالت، خشونت و وحشت طالباني و ديگر ساختارها و آموزه‌هاي فرهنگ مردسالار و خشونت‌پرور اسير است که عمدتا اين آروزها بر باد مي‌روند. در چنين شرايطي است که سخنان فريده، آدم را تکان داده اشک‏ريزان مي‌کند و اما شجاعت بي‌نظيرش اميدوار.

نمادها و سمبول‌هاي اکنوني و تجربه‌هاي تاريخي‌اي زن‌ستيزي و دشمني با مدنيت و انسانيت، عبارت از «ملا عمر» و «طالباني‌انديشي» است. مسلماً کساني که دانش‌آموزان دختر را به خاطر جلوگيري از آموزش مسموم مي‌کنند، طالباني مي‌انديشند. تيزاب‌پاشي به صورت دختران دانش آموز در غزني و قندهار، سر بريدن معلمان و دانش‌آموزان در قندهار، غزني و ديگر ولايات کشور، مواردي از وحشت اند که طالبان رسماً مسئوليت آن‌ها را بر عهده گرفته اند. تفکر طالباني و وحشي‌گري، ايديولوژي ضد مدنيت و انسانيت است که مبارزه بر عليه آن نيازمند کار فرهنگي، روشنگري و درايت سياسي است. طالبانيزم به مثابه‌ي يک ايديولوژي و جهالت‌ خودبنياد، رابطه‌اي با «آزرده خاطري برادارن ناراضي» ندارد. نارضايتي و آزرده خاطري اين نيست که به صورت دختران تيزاب بپاشند و در فضاي مکاتب دخترانه زهر پخش کنند. در واقع تبرئه‏ي طالبان و تفکر طالباني و يا مسامحه با تفکر طالباني، در واقع خود نوعي سمپاتي و همدلي با طالبانيزم است و بدبختانه اين سمپاتي با طالبانيزم هم در حکومت، هم در پارلمان و هم در بسياري از هسته‌هاي سياسي-اجتماعي کشور وجود دارد که خود زنگ خطري براي «افغانستان فريده» است.

در شرايط کنوني ما با دوگونه جهان مواجه هستيم. يکي جهان فريده که در آن زندگي، پيشرفت، آرزوهاي انساني و مدنيت موج مي‌زند و نويد‏بخش يک فرداي سبز و انساني براي افغانستان است. دوم، جهان ملاعمر که در آن بايستي فقط دود و آتش، خون و سنگسار، ويراني و انتخار، بربريت و مدنيت‏ستيزي باشد و انسان‏ها بايد به سوي ماقبل تاريخ حرکت کرده دوباره به عصر جنگل و دنياي وحش بازگردد. پس، جهان فريده و جهان ملاعمر، دو جهان متضاد اند در دو سوي خط طولاني تاريخ. ما نيز جزء اين دو جهان متضاد هستيم. سوال اين است که در جهان فريده بايد زندگي کرد يا در جهان ملاعمر؟ در حقيقت، با دو افغانستان مواجه هستيم: يکي افغانستان فريده است و ديگري افغانستان ملاعمر. افغانستان فريده با تمام شهامت با وجود درد و زخم‌هاي فراوان مي‌خواهد پيشرفت کند، مترقي و متمدن شود. اما افغانستان ملاعمر با تمام سماجت و جهالت مي‌خواهد «افغانستان فريده» را نابود کرده به سوي قهقرا، بدبختي و وحشي‌گري سوق بدهد. دولت افغانستان و جامعه‏ي جهاني ادعاي حمايت از افغانستان فريده را دارند. اما کشورهاي عربي، پاکستان و سرمايه داران عرب، از افغانستان ملاعمر حمايت مي‌کنند. بايد سوال کرد که ائتلاف جامعه‏ي جهاني و در کنار آن دولت افغانستان، چقدر براي پيروزي و شکوفايي افغانستان فريده تلاش مي‌کنند و مي‌رزمند؟ در حالي که دولت افغانستان، گوشه‌ي چشمي با دنياي ملاعمر نيز دارد!

جرات و شهامت دختراني که با وجود تهديد‌ها به مکتب مي‌روند، در واقع حکايت از يک افغانستان ديگر مي‌کنند که خواهان پيشرفت و ترقي است. حرف‌هاي فريده‌ي مسموم شده، نشان مي‌دهد که افغانستان ترقي‌خواه پيروان دلير و با شهامت زيادي دارد. با وجودي که دنيا افغانستان را افغانستان ملاعمرها مي‌داند؛ فراموش نکنيم که افغانستان فريده‌ها نيز وجود دارد. هرگونه معامله با افغانستان ترقي‌خواه که فريده‌ها براي آن قرباني مي‌دهند، خيانت نابخشودني به انسانيت و انسان اين سرزمين است. دولت افغانستان و جامعه‌ي جهاني بايد افغانستان ترقي‌خواه را به رسميت بشناسد و از آن به صورت جدي حمايت کند و با سرنوشت آن قمار نزند. کسي حق ندارد به خاطر «برادران ناراضي»، مزدور و جاهل، به خواهران عاقل و ترقي‌خواه خيانت کند و فرصت زندگي مدني و انساني را از آن‏ها بگيرد.

هیچ نظری موجود نیست: