۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

نقطه سر خط (گفتگو)

این گفتگو قبلاً در یک نشریه با حذف و سانسور منتشر شده بود. متن کامل آن را در این جا می آورم.


  • سلام

سلام بر شما

  • حال شما؟

سپاسگذارم.

  • رشته ی تحصیلی؟

چهار سالی را در کلاس های حقوق و علوم سیاسی نشسته ام.

  • شغل؟

قبلاً در لیسه ی عالی معرفت معلم بوده ام. فعلاً علاوه بر اینکه شغل معلمی را، حداقل در حد یک کلاس، برایم نگهداشته ام، در شبکه ی جامعه ی مدنی و حقوق بشر مصروف یک کار تحقیقی هستم.

  • بهترین شغل؟

وقتی به سلیقه و تجربه ام می نگرم، نمی توانم بهتر از تدریس و تحقیق شغل دیگری را برایم تصور کنم.

  • معلمی؟

زندگی با نفس های دانش آموزان؛ مثل یک دهقان که با نفس های مزارع اش زندگی می کند؛ مثل یک مادر که با نفس های فرزندش زندگی می کند. من همیشه فکر کرده ام که تجربه ی معلمی شبیه تجربه ی مادرانه است، حتا برای یک مرد.

  • دبیر ادبیات؟

من در مقام دبیر ادبیات، در کلاس زندگی کرده ام. کلاس ادبیات برای من تجربه ی زندگی بوده است، اما کلاس های دیگر اجرای یک وظیفه. در کلاس ادبیات همواره خود را تواناتر احساس کرده ام که برهنه و بی نقاب ظاهر شوم، همانگونه که در کلاس های دیگر همواره مجبور بوده ام نقشی را بازی کنم که ضرورت وظیفه پیش پای من گذاشته است.

  • دبیر تاریخ؟

ادبیات برای من عرصه ی احساس زندگی بوده است، اما تاریخ بستری برای تفکر عاقلانه در باره ی زندگی. من چون انسان را موجود تاریخی می دانم، بدون این بستر تاریخی امکان شناخت او و جهان او را نیز ناممکن می دانم. کسی که تاریخ تدریس می کند پیش از هرچیز و بیش از هرچیز موقعیت انسان را روی خط زمان تعیین می کند.

  • شعر؟

بازتاب درک و حسی در زبان، که با زبان منطق قابل بیان نیست. یا به تعبیری زیباتر از اخوان «محصول بی تابی انسان در لحظاتی که در پرتو شعور نبوت قرار می گیرد».

  • عرفان؟

رهایی از وسوسه ی قدرت، برای رسیدن به حقیقت. اما آیا می توان نقش قدرت را در زندگی انسان نادیده گرفت؟

  • عقل و عشق؟

عقل، نیروی شیطانی در وجود انسان است و عامل کثرت. عشق، اما، نیروی وحدت دهنده در انسان است. جمع عقل و عشق موجود متناقضی به نام انسان را می سازد.

  • بهترین شاعر؟

الزاماً بهترین شاعر، برای همه، و نیز از همه‌ی جهات، بهترین شاعر نیست. هرکس از جهتی، یا از جهاتی خاص بهترین شاعرش را برمی گزیند. از مقام بلند مولانا و حافظ و بیدل که بگذریم، برای من سهراب سپهری از جهت نوع نگاهش به انسان و جهان و فروغ فرخزاد از جهت دید انتقادیِّ روشنفکرانه اش دو تن از بهترین شاعران معاصر زبان فارسی اند.

  • بهترین شعر؟

برگزیدن بهترین شعر نیز شاید کاری ناممکن است، ولی فعلاً «نشانی»(خانه ی دوست کجاست؟) از سهراب سپهری، به دلیل جستجوی پایان ناپذیری که بیان می کند. القا کننده ی راهی تا بی نهایت، بدون آنکه به بن بست دچار شود.

  • بهترین رمان؟

برادران کارامازوف از داستایوفسکی.

  • کتاب؟

چشمه ی جاری. فقط باید تشنه بود.

  • سه کتاب خواندنی؟

شاهزاده کوچولو از آنتوان دو سنت اگزوپری، بار هستی از میلان کوندرا، کوهستان جان از گائو چینگ ژیان. عمداً هرسه را رمان انتخاب کرده ام.

  • زیبایی؟

زیبایی یک دریغ است.

  • زیباترین واژه؟

راه.

  • یک جمله

انسان خود خداست اگر بداند، و خود شیطان است اگر ادعا کند.

  • یک بیت شعر

آب کم جو تشنگی آور به دست// تا بجوشد آبت از بالا و پست

  • بهترین رنگ؟

آبی، به دلیل حس کرانه ناپذیریِ که القا می کند. رنگ‌های دیگر هرکدام همچون دیوار اند که نگاه ها در آن ها به بن بست می رسند.

  • سیاست؟

ماکیاولی واقعیت سیاست را بهتر از هرکس بیان کرده است. ایدیال سیاست همیشه اخلاق، به عام ترین معنای کلمه، بوده است. با این حال نمی توان نقش آن را در زندگی اجتماعی با چیز دیگری جای گزین کرد.

  • انسان؟

انسان یک تناقض است.

  • زندگی؟

زندگی با مرگ معنا می شود.

  • مرگ؟

ناگزیرترین سرانجام و نفوذناپذیرترین راز.

  • خوشبختی؟

خوشبختی یک احساس است. باید آن را ایجاد کرد و پرورش داد.

  • هدف؟

هگل گفته بود: «راه مهمتر از هدف است.»

  • آرزو؟

آرزو مادر رنج است.

  • مادر؟

کسی که بودنش را در وجود دیگری می بیند و به خاطر او خود را فراموش می کند؛ ایثار.

  • شکست؟

انسان همیشه از یک شکست آغاز کرده است.

  • عاطفه؟

نمی دانم. ولی بدون آن زندگی سخت خشک و شکننده خواهد بود؛ مثل دنده های بی روغن ماشین.

  • رمز موفقیت؟

تلاش، تلاشی روشمند برای رهایی از سرنوشتی که مقدر شده است؛ رهایی از تقدیر.

  • قدم اول؟

تصمیم برای گام گذاشتن در راهی که هنوز رهروی نداشته است. رفتن در راهی پر رهرو هنری ندارد.

  • امام حسین؟

معلم آزادی.

  • شهادت؟

گواهی دادن برای اثبات و رهایی حقیقت از چنگال آن مثلث شیطانی یی که شریعتی ازش سخن گفته بود: زر، زور، تزویر.

  • دین؟

دین، راهی‌ است برای رفتن به سوی انسانیت، نه آنگونه که بعضی ها تصور دارند، توقف گاهی در تملک کسانی خاص. به یاد داشته باشیم که راه مالک ندارد، خلاف توقف گاه، که همیشه متعلق به کسی است.

  • هدیه به ما

آلبرکامو گفته بود: «آزادی تنها ارزش جاودانه ی تاریخ است» حتا از چنگ نگاهی ویژه، مثلاً....

  • نقطه سر خط

شادکام و کامیاب باشید.

هیچ نظری موجود نیست: