۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

این کلافی که کرزی می بافد! (نگاهی به ابهامات و تناقضات جرگه ی مشورتی صلح)

اشاره: این نوشته در شماره ی دوم هفته نامه ی «قدرت»، مورخ پنج شنبه 13 جوزا 1389، منتشر شده است.



جرگه‏ ی مشورتی صلح، هرچند دو بار به تعویق افتاد، سرانجام برگزار شد. در به تعویق افتادن این جرگه هم مخالفت‏های حلقاتی از داخل کشور و هم فشارهای جامعه‏ی جهانی، هر دو نقش داشتند. چیزی که باعث این مخالفت‏ها و فشارها می‌شد ابهامات و سوالاتی است که در طرح جرگه‏ی صلح وجود داشته و سخنان افتتاحیه‌ی آقای کرزی نیز نه تنها به آن‌ها پاسخ نگفت بلکه پیچیدگی آن‌ها را نیز بیشتر ساخت: طرف مصالحه‏ی مورد نظر جرگه‏ی صلح کی است؟ شرایط مورد نظر دولت و طرف مقابلش - هرکه باشد - چیست؟ نقش نهادهای مدنی و زنان در این جرگه در کجاست؟ برنامه‏ی مشخص دولت برای مصالحه کدام است؟

اینها سوالات بسیار کلی اند که هر کدام نکات بسیاری را شامل می‏شوند. دولت هرچند آشکارا نگفته که طرف مصالحه‏ی او کی است، ولی مشخص است که دولت با گروه‏هایی به مصالحه خواهد پرداخت که تا هنوز مشروعیت دولت را نپذیرفته و آن را فاقد صلاحیت می‏دانند. شناختن و تعیین این گروه‌ها کار مشکلی نیست. این مخالفان یا شامل طالبان می‏شوند که عملاً با دولت در حال جنگ قرار دارند و برای شکستن حرمت، اقتدار و آبروی دولت از هیچ عملی فروگذار نمی‏کنند، یا شامل گروه‏ هایی همچون حزب اسلامی که در بازی دوگانه‌ی جنگ و مذاکره، گاهی دولت را فاقد مشروعیت دانسته و از پذیرش کامل قانون اساسی افغانستان ابا می‌ورزند و گاهی با گرفتن امتیاز سیاسی وارد بدنه‌ی دولت می‌شوند. در مورد هر کدام این دو گروه که طرف مصالحه فرض شوند، سوالات زیادی وجود دارد که هنوز دولت نخواسته به آنها توجه کند.

هرچند دولت تلاش دارد طالبان را به دسته‌های مختلف تقسیم کرده، گروهی از آنان را طالبان میانه‌رو و یا ناراضی از دولت قلمداد کند، اما چنین دسته‌ای در میان طالبان هنوز خود را نشان نداده و ابراز نکرده اند که با اعمال تروریستی طالبان تندرو مخالف اند. خود طالبان نیز این دسته‌بندی را رد کرده اند. رهبران طالبان گفته اند که این سخنان دولت صرفاً توطیه‏ای برعلیه آنهاست تا صف واحد آن‏ها را بشکند و آن‏ها را به دسته‌های مختلف تقسیم کند.

ممکن است گروه‌های مختلف طالبان از رهبری واحد برخوردار نبوده و در میان آن‏ها گروه‌ها و حلقات متعددی وجود داشته باشد، ولی در مقابل دولت تا هنوز از موضع واحد عمل کرده و هیچگونه اختلاف نظری را در دیدگاه و شیوه‏ی عمل خویش در مخالفت دولت نشان نداده اند: آن‏ها دولت را دست‌نشانده‏ی کافران می‏دانند و هر کسی را که با آن همکار و یا صرفاً در ارتباط باشد، مستحق مجازات و قتل می‏دانند. شیوه‏ی عمل طالبان نیز از جنگ روبرو تا انفجار بمب و انتحار مورد توافق و تأیید همه‏ ی آنها بوده است. طالبان در دشمنی خود با دولت آنقدر انعطاف‌ناپذیر و خشن اند که حتا جانب مردم عادی را نیز رعایت نمی‏کنند و هر روز در مراکز و مناطق شلوغ بمب منفجر می‏سازند و انتحار می‏کنند و بیشترین تعداد قربانیان خود را از میان مردم عادی بر می‏دارند. طالبان ادعا دارند که قانون اساسی افغانستان مخالف شریعت اسلام است و دولتِ برآمده از آن نیز دولت غیراسلامی و غیر شرعی و دست‏نشانده‏ی کافران. آن‏‏ها حضور جامعه‏ی جهانی در افغانستان را نیز از این منظر تعبیر می‏کنند و می‏گویند که کشورهای خارجی افغانستان را تسخیر کرده اند و باید در مقابل آن‏ها به جهاد پرداخت. به همین دلیل ملاعمر، رهبر طالبان، در یکی از آخرین اظهارات خود گفته که در صورتی با دولت صلح خواهد کرد که شریعت اسلامی مبنای حاکمیت باشد و جامعه‏ی جهانی نیز از افغانستان بیرون شوند. حمله بر جرگه در آغازین لحظات افتتاح آن نیز روشن‏ترین پاسخ طالبان به طرح مصالحه‏ی دولت بود. باید پرسید که منظور ملاعمر از شریعت اسلامی چیست؟ آیا تفسیر او از شریعت اسلامی نسبت به زمان حاکمیتش تغییر کرده است و حالا تفسیر دگرگونه‌تری از شریعت اسلامی پیداکرده است؟

به نظر می‏ رسد سخن طالبان بسیار روشن است و هیچ ابهامی در آن وجود ندارد: طالبان حکومت فعلی را غیر اسلامی و غیر شرعی می‏دانند و به حکم اعتقادات مذهبی شان در مقابل آن جنگ مقدس راه می‏اندازند. توجیه دینی و تقدس جنگ است که به طالب جرأت می‏دهد که حتا خود را صرفاً بخاطر کشتن کسی دیگر به بمب و مواد انفجاری ببندد و در هوا باد کند؛ زیرا او باور کرده است که اگر کسی دیگر را بکشد «غازی» است و به تعداد کشته شدگانش ثواب حاصل می‏کند و اگر خود کشته شود بدون حساب و کتاب مستقیم به بهشت موعود می‏رود. برای او باغ آماده‏ی بهشت و دامن گشاده‏ی حور و غلمان جذبه‏ای خلق کرده است که نمی‏تواند اندکی طاقت بیاورد و می‏دود که هم از باغ بهشت سود ببرد و هم عقده‏ی شهوتش را بدون ترس از گناه و خطا پاسخ بگوید. چنین ایقان زمخت دینی حکایت از آن دارد که طالبان کوچکترین سر سازش با دولت ندارد و از انجام هیچ عملی برای ضربه زدن به آن ابا نخواهد ورزید. طالبان در طول این هشت سال نه تنها در مقابل دولت و برای پذیرش وضعیت جدید کوتاه نیامده، بلکه در عمل بسیار خشن تر و شدیدتر نیز شده اند.

اما از این طرف، دولت فاقد طرح و برنامه‌ی منظم برای رفتن به مصالحه است. دولت تا هنوز جرأت آن را نشان نداده که بگوید منظور او از مصالحه چیست و طرف مصالحه‏ی او کیست؟ آیا دولت در مقابل طالبان کوتاه آمده و آماده‏ی پذیرش شرایط طالبان شده است؟ آیا واقعاً افغانستان در حال بازگشت به دوران طالبان است؟

از سوی دیگر جرگه‌ی مشورتی صلح ساختار و ترکیبی به شدت سوال برانگیز دارد: نقش نهادهای مدنی در آن تعریف نشده است. نقش زنان در آن روشن نیست. در مقابل شرایط روشن طالبان برای پذیرش صلح، دولت هیچ شرطی را به عنوان خطوط اساسی کارش در جرگه مشخص نکرده است. دولت 1600 نفر را در این جرگه گرد آورده که اکثریت مطلق آنها روسای قبایل اند. تصامیم جرگه با چنین ترکیبی، ولو ضمانت اجرایی نداشته باشد، شدیداً قبیلوی خواهد بود؛ تعدادی از نمایندگان قبایل آمده اند تا مانند ریش سفیدان یک ده تصمیم بگیرند که کشور به کدام سو جهت داده شود.

زمان برگزاری این جرگه نیز قابل دقت است. این جرگه زمانی مطرح شد که دولت آقای کرزی از فقدان مشروعیت ملی و بین المللی خود به شدت رنج می‏برد. دولت او در اثر انتخاباتی به وجود آمد که غوغای تقلب آن دیگر از هیچ کسی پوشیده نیست و خود کرزی نیز آن را اعتراف کرد. فساد اداری افغانستان را در رأس لیست فاسد ترین کشورهای جهان قرار داده است. نا امنی در طول هشت سال روز به روز بیشتر شده و قسمت‌های زیادی از قلمرو افغانستان را در بر گرفته است. کشت و قاچاق مواد مخدر نه تنها کم و کنترول نشده بلکه مافیای مواد مخدر در درون حکومت نیز رسوخ کرده و حتا افراد نزدیک به کرزی متهم به دست داشتن در این بازی اند. برخورد قومی و تعصب و تبعیض در تصامیم و اجرائات دولت پدیده‌ی انکارناپذیری شده است. بی‌مسئولیتی مقامات حکومتی در مناطق مختلف مردم را نسبت به ارگان های دولتی به شدت بی‌اعتنا کرده است. عدم جدیت ارگان‏های امنیتی در مقابل جنگ افروزان و دزدان باعث بی‌اعتمادی مردم نسبت به دولت شده است. گسترش ترور و انتحار و آمدن گروه‏های تروریست مجهز به مواد انفجاری سنگین از آن سوی مرز تا قلب شهر کابل باعث ناامیدی مردم از دولت گردیده است. این‌ها در مجموع باعث شده اند که میان دولت و مردم فاصله ایجاد شود. از سوی دیگر محبوبیت بین المللی کرزی در نزد حامیانش نیز به حداقل رسیده است. حتا گاهی از او و تیم‌اش با اصطلاحات اهانت آمیزی یاد شده است؛ روزنامه‏ی گاردین پیش از انتخابات ریاست جمهوری نوشته بود که افغانستان توسط خرها رهبری می‏شود. زمانی رابرت گیتس در سنای آمریکا اعلام کرده بود که آنها نمی‌توانند افغانستان قرون وسطی را به قرن بیستم انتقال دهند. اکنون وزیر دفاع انگلیس با همان الفاظ می‌گوید که مأموریت سربازان آنها کشاندن افغانستان قرن سیزدهم به قرن بیست و یکم نیست. حالا کرزی می‏خواهد برای جبران عدم مشروعیت دولتش دست به دامان قبیله شود تا شاید ریش‌سفیدان قبیله از طریق یک جرگه‌ی قبیلوی از او پشتیبانی کنند.

در چنین وضعیتی، و در فقدان طرح و برنامه‏ی مشخص از سوی دولت برای مصالحه، جرگه‏ی مشورتی صلح به کلاف سردرگمی تبدیل شده است که کرزی سعی دارد آن را برای حریفان ملی و بین المللی‌اش ببافد. سخنان افتتاحیه‌ی آقای کرزی در روز اول جرگه نشان داد که سر این کلاف از پیش خود او نیز گم شده است. او شاید در تاریکی دست و پا می‏زند تا سر کلاف را پیدا کند ولی ندانسته و نخواسته کلاف را به گرهی بازنشدنی تبدیل خواهد کرد.

هیچ نظری موجود نیست: