۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

بن‏بست مصالحه با طالبان و کتمان ضعف مدیریت حکومت


اشاره: این نوشته قبلاً در شماره بیستم هفته نامه قدرت در 24 میزان 1389 منتشر شده بود.



مصالحه نیازمند اراده‏ی پذیرش صلح و همدلی میان طرفین است. چنین چیزی نیز در این میانه وجود ندارد، زیرا طالبان هربار جواب پیشنهاد مذاکره را با حمله و انتحار و انفجار داده اند. طالبان با اصل و اساس نظام فعلی مشکل دارند، از همین رو حتا حاضر نشده است که بر سر مصالحه با دولت سخن بگویند. در یکی از آخرین پاسخ‏های طالبان به دولت آمده است که طرح مصالحه با آنان از طرف حکومت حامد کرزی «بی‏معنا» است و  حکومت او فاقد اختیار می‏باشد. طالبان آشکارا دولت را دست‏نشانده‏ی آمریکا می‏دانند و طرح مصالحه را نیز از آمریکا می‏شمارند و حتا آن را نشانه‏ی احتضار دولت افغانستان و شکست آمریکا می‏شمارند. آخرین سخن رسمی طالبان نیز از سوی ذبیحالله مجاهد در گفتگو با بی‏بی‏سی بیان شده است که سخنان حامد کرزی رییس جمهور کشور را مبنی بر گفتگوهای غیررسمی با طالبان رد کرده و گفته است که «طالبان به مذاکرات پنهانی و پشت پرده باور ندارند».
از مدت‏ها به این‌سو حکومت افغانستان تلاش‏های پی‏گیر و مداوم خود را برای مصالحه با طالبان افزایش داده است و امیدوار است که از این طریق بتواند بر مشکل ناامنی در مناطق گسترده‏ای از کشور فایق آید. این طرح ظاهراً از حمایت سازمان ملل متحد و ایالات متحده‏ی آمریکا نیز برخوردار است. اما آیا مصالحه با طالبان اساساً امکان پذیر است؟ هزینه‏ی مصالحه با طالبان چه خواهد بود؟ آیا این یک طرح به گسترش حاکمیت دولت و استقرار صلح در کشور منجر خواهد شد یا که کشور را به دوران طالبان و شروع دوباره‏ی جنگ برگشت خواهد داد؟ 

این سوالات در طرح مصالحه‏ی حکومت افغانستان باید پاسخ داده شود، اما متأسفانه طرح مصالحه آن‌قدر گرفتار تناقض و ابهام است که این انتظار را کاملاً نادیده می‌گیرد. برای روشن شدن این مسأله باید به دو نکته توجه کنیم: یکم، اصولاً طرح مذاکره در صورتی امکان‌پذیر است که دو طرف بر اصول مشترکی توافق حاصل کنند و مذاکره و مصالحه بر مبنای آن اصول مشترک صورت بگیرد. دوم، مذاکره و مصالحه معطوف به حفظ دست‌آوردهایی باشد که مبنای مشروعیت نظام است. متأسفانه در این مذاکره هیچ یک از این دو نکته وجود ندارد. نه طالبان و نه حکومت، از اصول و خواست‏های مشترکی سخن نگفته اند. علاوه برآن شرط‏های طالبان برای مذاکره نیز تا حدود زیادی مبنای مشروعیت دولت را نشانه می‏گیرد؛ طالبانً از حاکمیت شریعت اسلامی با تفسیر طالبانی آن سخن می‏گویند و با ارزش‏های مدنی‏ مثل حقوق بشر، تساوی حقوق زن و مرد، آزادی و دموکراسی سر سازگاری ندارند. افزون بر این، مصالحه نیازمند اراده‏ی پذیرش صلح و همدلی میان طرفین است. چنین چیزی نیز در این میانه وجود ندارد، زیرا طالبان هربار جواب پیشنهاد مذاکره را با حمله و انتحار و انفجار داده اند. طالبان با اصل و اساس نظام فعلی مشکل دارند، از همین رو حتا حاضر نشده است که بر سر مصالحه با دولت سخن بگویند. در یکی از آخرین پاسخ‏های طالبان به دولت آمده است که طرح مصالحه با آنان از طرف حکومت حامد کرزی «بی‏معنا» است و حکومت‌ او فاقد اختیار می‏باشد. طالبان آشکارا دولت را دست‏نشانده‏ی آمریکا می‏دانند و طرح مصالحه را نیز از آمریکا می‏شمارند و حتا آن را نشانه‏ی احتضار دولت افغانستان و شکست آمریکا می‏شمارند. آخرین سخن رسمی طالبان نیز از سوی ذبیح‌الله مجاهد در گفتگو با بی‏بی‏سی بیان شده است که سخنان حامد کرزی رییس جمهور کشور را مبنی بر گفتگوهای غیررسمی با طالبان رد کرده و گفته است که «طالبان به مذاکرات پنهانی و پشت پرده باور ندارند». 

از این‌سو، حکومت افغانستان هیچ طرح استراتیژیکی را در مصالحه با طالبان مطرح نکرده است و هیچ سخن واحد و مشخصی در جزئیات نیز بیان نداشته است. با این حال، شورای عالی مشورتی صلح، که متشکل از برجسته‏ترین رهبران سنتی و فرماندهان دوران جنگ و برخی از رهبران سابق طالبان می‏باشد، مسئولیت گرفته است که راه حل مناسبی برای مصالحه با طالبان و پایان جنگ و ناامنی در افغانستان پیدا کند. اما آیا این تلاش‏ها خواهد توانست طالبان را به دست کشیدن از جنگ و پیوستن به دولت راضی سازد؟ 

طرح مصالحه با طالبان با چند تناقض عمده رو به رو است که نباید از نظر دور داشته شود: 

1. طرف مذاکره‏ی از سوی حکومت افغانستان مشخص نیست. سخنگویان طالبان تا هنوز سخن شان را بسیار مشخص و روشن مطرح کرده اند و همواره پیشنهاد مذاکره را -دست کم با شرایطی که دولت افغانستان نمی‏تواند از آن‏ها بگذرد-- رد کرده اند. حکومت افغانستان تا هنوز تلاش کرده است که از لحاظ مفهومی طالبان را به دسته‏‏های متعدد تقسیم کند و به این طریق طرف گفت‌وگوی خود را مشخص نماید. حکومت می‌گوید که با کسانی مذاکره نخواهد کرد که عامل بیگانگان اند و به قتل و جنایت و ترور دست می‏زنند. طالبان، اما این دسته بندی را به شدت رد کرده و حتا آن را «توطئه‏ی ناکام» دولت افغانستان برای شکستن صفوف طالبان می‌دانند و می‌گویند که طالبان به خاطر باورها و ایمان خود مبارزه می‏کنند. این مسأله نشان می‏دهد که دولت افغانستان طرف روشنی در این مذاکره ندارد. 

البته روشن است که همیشه کسانی خواهند بود که به دلیل خستگی از جنگ و یا حتا باور و اعتماد به طرح مصالحه‏ از جنگ دست بردارند، اما مشکل اصلی این است که بدنه‏ی اصلی طالبان همچنان به جنگ و مخالفت خود با دولت ادامه خواهند داد و صلح و امنیت را همچنان به چالش خواهند کشاند. 
پیش‏شرط اساسی حکومت افغانستان برای مصالحه، پذیرش قانون اساسی افغانستان توسط طالبان است. اما طالبان خود را ملزم و متعهد به برداشت‏ها و تفسیرهای خاص شان از شریعت اسلامی می‏دانند و هرگونه نظام سیاسی دیگر را رد می‏کنند. از سوی دیگر طالبان مذاکره را موکول به خروج نیروهای بین‏المللی از افغانستان کرده اند. اما حکومت نمی‏تواند واقعیت نیروهای بین‏المللی را در مذاکرات خود در نظر نگیرد، هرچند که ظاهراً از روی تعمد آن را به فراموشی می‏سپارد و تلاش می‏کند افکار عامه متوجه آن نشود. 

هرچند ظاهراً سازمان ملل متحد و ایالات متحده‏ی آمریکا می‌گویند که از طرح مصالحه با طالبان حمایت می‏کنند، اما آیا این سخن به معنای این است که آن‏ها شرط خروج شان را از افغانستان می‏پذیرند و راضی می‏شوند که افغانستان به دوره‏ی حاکمیت طالبان برگشت کند؟ ظاهراً مسأله‌، از دو صورت خارج نیست: یک این‌که جامعه‏ی جهانی به مصالحه با طالبان با این شرایط چندان معتقد نیست و حمایت شان از مصالحه نیز یک تعارف سیاسی بیش نمی‌باشد. در این صورت بازی جامعه‏ی جهانی باید عمق بیشتری داشته باشد که دولت افغانستان یا کاملاً از آن سردرنمی‏آورد یا خود را به نادانی می‌زند. دیگر این‌که جامعه‏ی جهانی شرط طالبان را می‏پذیرند و در آن صورت به تمام دست‌آوردهای شان در طول نُه سال اخیر نیز پشت می‏کنند و افغانستان را به طالبان می‌سپارند. به نظر نمی‏رسد این فرضی منطقی‏ باشد. حتا اگر جامعه‏ی جهانی افغانستان را به حال خودش رها کند، نمی‏تواند این خطر را نادیده بگیرد که افغانستان دوباره به لانه‏ی تروریسم بین‏المللی مبدل خواهد شد. با توجه به این نکته، طرح مصاله با طالبان نمی‏تواند برای ختم جنگ و برگشتاندن امنیت به کشور امیدوار کننده باشد. 

3. دولت افغانستان از لحاظ استراتیژیک گرفتار تناقض در رفتارهای سیاسی خود است. از یک‏سو ناگزیر است الزامات و تقاضاهای جامعه‏ی بین‏المللی و نرم‏های مدنی را در سیاست‏های خود –دست کم در حد آداب و عرف دیپلماتیک- از نظر دور ندارد، و از سوی دیگر نمی‏تواند از گرایشات سنتی و الزامات فرهنگ قبیله‌ای و ساختار متشتت جامعه‏ی افغانی خود را رها سازد. 

احترام به تقاضاهای جامعه‏ی بین‏المللی و نیز رعایت و احترام نرم‏ها و ارزش‏های مدنی چیزی است که در نظام جهانی امروز غیرقابل‌انکار است. این نرم‏ها، چه از این لحاظ که متعلق به نسل بشر است و چه از این لحاظ که نظام جهانی امروز بر آن استوار است، در عرف دیپلماتیک جهان امروز بسیار ضروری و مهم است. افغانستان اگر می‏خواهد هم‌چنان عضو با اعتبار و با حرمت جامعه‏ی جهانی باشد و به انزوی سیاسی دوران طالبان دچار نشود، باید تعهد خود را به عرف دیپلماتیک جهانی و ارزش‏های مدنی جهان امروز نشان دهد. 

حکومت افغانستان در طرح مصالحه با طالبان این نکته را نباید از نظر دور بدارد که اساساً مصالحه با طالبان با آن شرایطی که مطرح کرده اند، با نرم‏های مدنی امروز در تضاد است. طالبان، چه از لحاظ تجربه‏ای که در دوران حاکمیت خود نشان دادند و چه در اظهارات و قضاوت‏های فعلی خود در باره‏ی شرایط نظام اسلامی و تطبیق احکام شریعت، نشان داده اند که نمی‏توانند با آن نرم‏های مدنی کنار بیایند. 

4. مشکل دیگر حکومت افغانستان، عدم برخورداری از همدلی ملی اقشار و دسته‏های مختلف جامعه‏ی افغانستان در طرح مصالحه با طالبان است. چیزی که باعث این ناهمدلی شده تعصبات قومی و زبانی و مذهبی و سمتی و حتا جنسیتی جاری در ادارات حکومتی است. از این میان نقش تعصبات قومی و زبانی و مذهبی و سمتی بسیار برجسته‏تر است. این تعصبات، میراث تاریخی سیاست افغانستان است که از تاریخ استبدادی و استبداد قومی دوامدار در سیاست این کشور باقی مانده اند. این تعصبات و سیاست‏های قوم‏محورانه‏ی حکومت‏های استبدادی افغانستان جامعه‏ی افغانی را نیز با گسست‏های قبیله‌ای، قومی، مذهبی، زبانی، سمتی، جنسیتی و ... تکه‏تکه کرده است. 

دولت افغانستان به عنوان ممثل حاکمیت ملی کشور باید در تعقیب سیاست‏های ملی خود بسیار شفاف عمل کند. متأسفانه به دلیل تداوم گرایشات قومی و مذهبی و زبانی و ... سیاست‏های حکومت در طرح مصالحه با طالبان، همچنان غیرشفاف و سوال‌برانگیز است و این شایبه را در ذهن بخش‏هایی از جامعه‏ی افغانستان ایجاد کرده است که حلقاتی در دولت با برگشت دادن طالبان به بدنه‏ی دولت به پشتونی‌ کردن سیاست افغانستان می‏اندیشند. از این رو به آن به شدت با دید منفی نگاه می‏کنند. 

حال باید پرسید که طرح مصالحه با طالبان چگونه می‏تواند با این تناقضات کنار بیاید؟ آیا حکومت افغانستان به آن به عنوان یک طرح عملی نگاه می‏کند یا آن را راه فرار از بن‏بستی می‏داند که گسترش فلج‏کننده‏ی ناامنی از یک‏سو و تناقضاتی که از آن یاد کردیم از سوی دیگر، ایجاد کرده است؟ به نظر نمی‏رسد که فرض اول درست باشد، چون تناقضات و مشکلات مصالحه بسیار هویدا است. اگر فرض دوم درست باشد باید پرسید که آیا حکومت ناتوانی مدیریت خود را در اداره‏ی کشور کتمان می‏کند؟ این‏ها سوال‏هایی است که حکومت افغانستان باید متوجه آن‏ها باشد و آن‏ها را در ذهن مردم افغانستان حل کند.

هیچ نظری موجود نیست: