اشاره: این نوشته قبلا در شماره دهم هفته نامه «قدرت» به نشر رسیده بود.
مبارزات انتخاباتی برای پارلمان دوم با تعدد پرشمار کاندیداها مواجه است. تنها در حوزهی کابل 664 تن برای احراز 33 کرسی رقابت دارند؛ یعنی به طور اوسط برای هر کرسی 20 نفر. در ولایات دیگر نیز کمابیش این نسبت برقرار است. حالا سوال این است که مردم چگونه میتوانند کاندیدای شایستهی خود را برگزینند؟ ... و پارلمان آینده در انتظار چگونه چهرههایی خواهد بود؟
آنچه که مسأله را پیچیده میسازد نفس تعدد کاندیداها نیست. تعدد کاندیداها شاید در یک جامعهی دموکراتیک و آرام در اصل قضیه، که نتیجهی انتخابات است، هیچ خللی وارد نکند، چون مردم، به هر حال، به برجستهترین کاندیداها، طبق ارزیابیها و معیارهای خود شان، رأی میدهند و اعضای پارلمان به این شکل تعیین و انتخاب میشوند. پس چرا باید نگران تعدد کاندیداها بود؟
برای بررسی قضیه خوب است که به ساختار قبیلهای جامعهی افغانی نگاهی بیافکنیم. افغانستان به دلیل ساختار قبیلهای خود یک جامعهی به شدت متشت و پراکنده است: هر طایفه و قبیله منافع و خواستهای خود را جداگانه تعریف میکند و بر هویت طایفهای جداگانهی خود تأکید میورزد. میدانیم که هویت در جوامع قبیلهای یک مسألهی غیریتستیز است و همیشه با نفی دیگری اثبات میشود و بر «تفاوتگذاریِ گروهی» تأکید میکند. از این رو هویتهای طایفهای به هیچ صورت با همدیگر کنار آمده نمیتوانند، حتا اگر نکات مشترک زیادی با همدیگر داشته باشند. نکتهی دیگر در گرایشهای قبیلهای این است که با این جداانگاری و تفاوتگذاریِ گروهی، هویتهای قبیلهای در تعریف خود همواره بر تجزیهطلبی و جداانگاری خویشتن از دیگران استوار است. بنابراین، در روابط اجتماعی به تعدد خودافزایندهی هویتهای قبیلهای دچار میشویم؛ هویتهایی که رفتارهای خود را بر نفی همدیگر بنا میکنند.
انتخابات پارلمانی در چنین حالتی در درون این گسستهای قبیلهای و طایفهای گیر میماند: هر نامزد به نمایندگی از یک قبیله و طایفهای خاص به میدان مبارزات انتخاباتی وارد میشود و با نحوهی مبارزات انتخاباتی خود، تعلقات طایفهای را بسیار برجسته میسازد. کاندیداها نیز به خاطر به دست آوردن رأی به این تعلقات پناه میآورند و تلاش میکنند به نوبهی خود با برجستهتر ساختن آنها، راه نفوذ کاندیداهای دیگر را در درون طایفهی خود، که حوزهی رأی آنها است، سد کنند. متأسفانه وقتی به وضعیت مبارزات انتخاباتی در مناطق مختلف کشور نگاه کنیم متوجه میشویم که این گرایشهای قبیلهای در انتخابات افغانستان به شدت وجود داشته و حتا رو به افزایش است. در اکثر مناطق شدت این گرایشها را نسبت به انتخابات پارلمانی قبلی به وضوح میتوان مشاهده کرد. در این مناطق حتا مردم فراموش میکنند که انتخابات در سطح ولایات برگزار میشود؛ آنها آنقدر با نگاه تنگ قبیلهای به انتخابات میبینند که گویا رقابت میان دو طایفه در یک قریه است. جالب این است که روحیهی قبیلهای این گرایشها و تعلقات را در شهرها نیز حفظ کرده و حتا تقویت نموده است. خیلیها حتا به خود زحمت نمیدهند که کاندیداهای بیرون قبیلهای خود را بشناسند. روشن است که در چنین حالتی راه یافتن افراد شایسته در پارلمان شدیداً آسیب میبیند.
از سویی دیگر با چنین گرایشهای طایفهای و قبیلهای مبارزات انتخاباتی به مبارزات قبیلهای طایفهها و مناطق مربوطهی کاندیدان تغییر شکل میدهد و شکست کاندیداها نیز شکست طایفههای مربوط آنها قلمداد میشود. این نکته میتواند تأثیرات بسیار منفی بر روحیهی مشارکتجویی مردم وارد کند. خیلیها از دورهی قبلی انتخابات نیز چنین انتباهی گرفته و به صراحت میگویند که «ما در انتخابات قبلی شرکت کردیم ولی هیچ نتیجهای حاصل نشد». منظور آنها از «نتایج» نیز همان نتایج قبیلهای و طایفهای است. از سویی هم طایفهای شدن مبارزات انتخاباتی باعث میشود که پارلمان در باور مردم از مرجع نمایندگی ملت به نمایندگی قبایل و طوایف خاصی تقلیل پیدا کند. وانگهی قبایل و طوایفی که نمایندهی طایفهای در پارلمان ندارند گرفتار احساس غیبت در پارلمان میشوند و رابطهی خود را با آن قطع خواهند کرد. این بخش از جامعه با توجه به تعداد پرشمار کاندیداها در سراسر کشور، که هر کدام به نمایندگی از یک طایفهای خاص وارد مبارزات انتخاباتی شده اند، اکثریت بیشتر از 90 درصدی را در مجموع نفوس افغانستان تشکیل خواهند داد. وقتی این اکثریت قریب به اتفاق خود را در ساختار دولت و پارلمان افغانستان غایب احساس کنند علایق خود را نیز تا حدود زیادی از آن خواهند برید و به بحران بیاعتمادی و احساس غیبت سیاسی در کشور دامن خواهند زد.
پارلمان یک نهاد دموکراتیک است و با گرایشهای قبیلهای سر سازگاری ندارد. این نهاد در صورتی میتواند کارایی داشته باشد که نقش خود را به عنوان ممثل حاکمیت ملی بازی کرده و حرمت نمایندگی از مردم را نیز برای خود حفظ کند. شاید مهمترین تفاوت پارلمان با جرگههای قبیلوی نیز در همین نکته باشد. ماهیت نمایندگی پارلمان مردمی و ملی بودن آن است، بدون اینکه بر دستهبندی قومی و قبیلهای تکیه کند در حالیکه جرگهها اصولاً متشکل از نمایندگان قبایل میباشند. روشن است که نهاد دموکراتیک باید زمینههای نهادینه شدن دموکراسی را بیشتر مساعد سازد و ساختارهای دموکراتیک را تقویت کند، همانگونه که نهاد قبیلهای ساختار قبیلهای را عمیقتر و ریشهدارتر میسازد. پارلمانی که با گرایشهای عمیق قبیلهای به وجود میآید به همان شدت قبیلهای و طایفهای عمل خواهد کرد و زمینههای دموکراسی و مردمی شدن سیاست را نیز از بین خواهد برد. نهادی ماهیتاً دموکراتیک مثل پارلمان با گرایشهای قبیلهای و طایفهای حرمت خود را از بین برده و این تناقض به مرگ حرمت و اتوریتهی آن منجر میشود. علاوه برآن گرایش قبیلهای در مبارزات انتخاباتی و رفتار و عملکردهای پارلمان میتواند به روند صلح و همدیگرپذیری و وحدت ملی نیز به شدت ضربه بزند، زیرا صلح با احساس همگرایی و همدیگرپذیری و احساس مشارکت و حضور در ساختار سیاسی کشور به وجود میآید، در حالی که مبارزات انتخاباتی قبیلهای به نفی و طرد قبایل حریف منجر خواهد شد و پارلمان قبیلهای نیز با گرایشها و رفتارهای قبیلهای خود دگرناپذیری و طرد قبایل غیرخودی را بیشتر تقویت خواهد کرد.
کاندیدان پارلمان در جریان مبارزات انتخاباتی شان با گرایشهای قبیلهای و تکیه بر تعلقات برساخته، این مشکلات را بیشتر از پیش افزایش میدهند و ماهیت ملی و مردمی پارلمان را در ذهن مردم میشکنند. با این نکات آیا پارلمان آینده در روند توسعهی سیاسی و دموکراتیک شدن نظام گامی به جلو خواهد بود یا برگشت قهقرایی را به سوی قبیلهایتر شدن سیاست و حکومت در افغانستان به نمایش خواهد گذاشت؟
مبارزات انتخاباتی برای پارلمان دوم با تعدد پرشمار کاندیداها مواجه است. تنها در حوزهی کابل 664 تن برای احراز 33 کرسی رقابت دارند؛ یعنی به طور اوسط برای هر کرسی 20 نفر. در ولایات دیگر نیز کمابیش این نسبت برقرار است. حالا سوال این است که مردم چگونه میتوانند کاندیدای شایستهی خود را برگزینند؟ ... و پارلمان آینده در انتظار چگونه چهرههایی خواهد بود؟
آنچه که مسأله را پیچیده میسازد نفس تعدد کاندیداها نیست. تعدد کاندیداها شاید در یک جامعهی دموکراتیک و آرام در اصل قضیه، که نتیجهی انتخابات است، هیچ خللی وارد نکند، چون مردم، به هر حال، به برجستهترین کاندیداها، طبق ارزیابیها و معیارهای خود شان، رأی میدهند و اعضای پارلمان به این شکل تعیین و انتخاب میشوند. پس چرا باید نگران تعدد کاندیداها بود؟
برای بررسی قضیه خوب است که به ساختار قبیلهای جامعهی افغانی نگاهی بیافکنیم. افغانستان به دلیل ساختار قبیلهای خود یک جامعهی به شدت متشت و پراکنده است: هر طایفه و قبیله منافع و خواستهای خود را جداگانه تعریف میکند و بر هویت طایفهای جداگانهی خود تأکید میورزد. میدانیم که هویت در جوامع قبیلهای یک مسألهی غیریتستیز است و همیشه با نفی دیگری اثبات میشود و بر «تفاوتگذاریِ گروهی» تأکید میکند. از این رو هویتهای طایفهای به هیچ صورت با همدیگر کنار آمده نمیتوانند، حتا اگر نکات مشترک زیادی با همدیگر داشته باشند. نکتهی دیگر در گرایشهای قبیلهای این است که با این جداانگاری و تفاوتگذاریِ گروهی، هویتهای قبیلهای در تعریف خود همواره بر تجزیهطلبی و جداانگاری خویشتن از دیگران استوار است. بنابراین، در روابط اجتماعی به تعدد خودافزایندهی هویتهای قبیلهای دچار میشویم؛ هویتهایی که رفتارهای خود را بر نفی همدیگر بنا میکنند.
انتخابات پارلمانی در چنین حالتی در درون این گسستهای قبیلهای و طایفهای گیر میماند: هر نامزد به نمایندگی از یک قبیله و طایفهای خاص به میدان مبارزات انتخاباتی وارد میشود و با نحوهی مبارزات انتخاباتی خود، تعلقات طایفهای را بسیار برجسته میسازد. کاندیداها نیز به خاطر به دست آوردن رأی به این تعلقات پناه میآورند و تلاش میکنند به نوبهی خود با برجستهتر ساختن آنها، راه نفوذ کاندیداهای دیگر را در درون طایفهی خود، که حوزهی رأی آنها است، سد کنند. متأسفانه وقتی به وضعیت مبارزات انتخاباتی در مناطق مختلف کشور نگاه کنیم متوجه میشویم که این گرایشهای قبیلهای در انتخابات افغانستان به شدت وجود داشته و حتا رو به افزایش است. در اکثر مناطق شدت این گرایشها را نسبت به انتخابات پارلمانی قبلی به وضوح میتوان مشاهده کرد. در این مناطق حتا مردم فراموش میکنند که انتخابات در سطح ولایات برگزار میشود؛ آنها آنقدر با نگاه تنگ قبیلهای به انتخابات میبینند که گویا رقابت میان دو طایفه در یک قریه است. جالب این است که روحیهی قبیلهای این گرایشها و تعلقات را در شهرها نیز حفظ کرده و حتا تقویت نموده است. خیلیها حتا به خود زحمت نمیدهند که کاندیداهای بیرون قبیلهای خود را بشناسند. روشن است که در چنین حالتی راه یافتن افراد شایسته در پارلمان شدیداً آسیب میبیند.
از سویی دیگر با چنین گرایشهای طایفهای و قبیلهای مبارزات انتخاباتی به مبارزات قبیلهای طایفهها و مناطق مربوطهی کاندیدان تغییر شکل میدهد و شکست کاندیداها نیز شکست طایفههای مربوط آنها قلمداد میشود. این نکته میتواند تأثیرات بسیار منفی بر روحیهی مشارکتجویی مردم وارد کند. خیلیها از دورهی قبلی انتخابات نیز چنین انتباهی گرفته و به صراحت میگویند که «ما در انتخابات قبلی شرکت کردیم ولی هیچ نتیجهای حاصل نشد». منظور آنها از «نتایج» نیز همان نتایج قبیلهای و طایفهای است. از سویی هم طایفهای شدن مبارزات انتخاباتی باعث میشود که پارلمان در باور مردم از مرجع نمایندگی ملت به نمایندگی قبایل و طوایف خاصی تقلیل پیدا کند. وانگهی قبایل و طوایفی که نمایندهی طایفهای در پارلمان ندارند گرفتار احساس غیبت در پارلمان میشوند و رابطهی خود را با آن قطع خواهند کرد. این بخش از جامعه با توجه به تعداد پرشمار کاندیداها در سراسر کشور، که هر کدام به نمایندگی از یک طایفهای خاص وارد مبارزات انتخاباتی شده اند، اکثریت بیشتر از 90 درصدی را در مجموع نفوس افغانستان تشکیل خواهند داد. وقتی این اکثریت قریب به اتفاق خود را در ساختار دولت و پارلمان افغانستان غایب احساس کنند علایق خود را نیز تا حدود زیادی از آن خواهند برید و به بحران بیاعتمادی و احساس غیبت سیاسی در کشور دامن خواهند زد.
پارلمان یک نهاد دموکراتیک است و با گرایشهای قبیلهای سر سازگاری ندارد. این نهاد در صورتی میتواند کارایی داشته باشد که نقش خود را به عنوان ممثل حاکمیت ملی بازی کرده و حرمت نمایندگی از مردم را نیز برای خود حفظ کند. شاید مهمترین تفاوت پارلمان با جرگههای قبیلوی نیز در همین نکته باشد. ماهیت نمایندگی پارلمان مردمی و ملی بودن آن است، بدون اینکه بر دستهبندی قومی و قبیلهای تکیه کند در حالیکه جرگهها اصولاً متشکل از نمایندگان قبایل میباشند. روشن است که نهاد دموکراتیک باید زمینههای نهادینه شدن دموکراسی را بیشتر مساعد سازد و ساختارهای دموکراتیک را تقویت کند، همانگونه که نهاد قبیلهای ساختار قبیلهای را عمیقتر و ریشهدارتر میسازد. پارلمانی که با گرایشهای عمیق قبیلهای به وجود میآید به همان شدت قبیلهای و طایفهای عمل خواهد کرد و زمینههای دموکراسی و مردمی شدن سیاست را نیز از بین خواهد برد. نهادی ماهیتاً دموکراتیک مثل پارلمان با گرایشهای قبیلهای و طایفهای حرمت خود را از بین برده و این تناقض به مرگ حرمت و اتوریتهی آن منجر میشود. علاوه برآن گرایش قبیلهای در مبارزات انتخاباتی و رفتار و عملکردهای پارلمان میتواند به روند صلح و همدیگرپذیری و وحدت ملی نیز به شدت ضربه بزند، زیرا صلح با احساس همگرایی و همدیگرپذیری و احساس مشارکت و حضور در ساختار سیاسی کشور به وجود میآید، در حالی که مبارزات انتخاباتی قبیلهای به نفی و طرد قبایل حریف منجر خواهد شد و پارلمان قبیلهای نیز با گرایشها و رفتارهای قبیلهای خود دگرناپذیری و طرد قبایل غیرخودی را بیشتر تقویت خواهد کرد.
کاندیدان پارلمان در جریان مبارزات انتخاباتی شان با گرایشهای قبیلهای و تکیه بر تعلقات برساخته، این مشکلات را بیشتر از پیش افزایش میدهند و ماهیت ملی و مردمی پارلمان را در ذهن مردم میشکنند. با این نکات آیا پارلمان آینده در روند توسعهی سیاسی و دموکراتیک شدن نظام گامی به جلو خواهد بود یا برگشت قهقرایی را به سوی قبیلهایتر شدن سیاست و حکومت در افغانستان به نمایش خواهد گذاشت؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر